شهید اسرافیــل عبــدی خنکداری

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید اسرافیــل عبــدی خنکداری

جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران

شهید اسرافیــل عبــدی خنکداری

آنچه ملاحضه می فرمائید در مورد شهید والا مقام اسرافیل عبدی خنکداری از شهدای دانش آموز شهرستان قائم شهر می باشد که به همت اعضای جنبــش دانـــش آمـــوزی استان مازندران پژوهش و ارائه شده است . انشاءالله مورد قبول قرار گیرد.
نام پدر : اسحاق
تاریخ تولد : 1345/04/10
تاریخ شهادت : 1362/05/24
محل تولد : قائم شهر
گلزار شهدای تالار پشت قائم شهر
نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به بدن
محل شهادت : قلاویزان
منتظر نظرات و پیشنهادات و اطلاعات شما هستیم.

طرح لایه باز فتوشاپ وصیت نامه و زندگی نامه شهید اسرافیل عبدی

شهید اسرافیل عبدی خنکداریشهید اسرافیل عبدی

شهید اسرافیل عبدی

 

 

 

میثم میثم
۱۵ بهمن ۹۶ ، ۰۳:۲۱ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید اسرافیل عبدی خنکداری


میثم میثم
۰۳ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۰۸ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۰۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۵۹ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

جهت دریافت و مشاهده صفحات روی آن ها کلیک نمائید ....

شهید اسرافیل عبدی خنکداری
شهید اسرافیل عبدی خنکداری
شهید اسرافیل عبدی خنکداری
شهید اسرافیل عبدی خنکداری
میثم میثم
۰۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۴۶ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر
میثم میثم
۰۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۴۴ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر

نرگس وهابی مادر شهید اسرافیل عبدی از روستای تالار پشت‌علیای قائم‌شهر می‌گوید: هفت فرزند داشتم که اگر خدا بپذیرد یکی از آنها را تقدیم به این انقلاب و اسلام کرده‌ام.

 

ما شغل‌مان کشاورزی بود، اسرافیل مثل دیگر فرزندانم در شرایطی بزرگ شد که پدرشان به‌علت بیماری، توان کار کردن در مزرعه را نداشت و من به‌خاطر اینکه زمینی از خودمان نداشتیم روی زمین‌های مردم کار کرده و از این راه شکم فرزندانم را سیر می‌کردم.

وقتی اسرافیل کمی بزرگ‌تر شد با من به کارگری می‌آمد و در امرار معاش خانواده، کمک‌حال‌مان بود، با خودم می‌گفتم بعد از خدا، تنها کسی که می‌تواند عصای پیری‌مان باشد همین اسرافیل است.

یادم می‌آید یک‌بار با اصرار زیاد من با پول کارگری‌اش برای خود کفش و شلوار خرید اما حتی یک‌بار هم ندیدم که آن را بپوشد، هر وقت از او می‌پرسیدم که چرا از کفش و شلوارت را استفاده نمی‌کنی، بحث را عوض می‌کرد تا من دیگر پیگیر نشوم.

اسرافیل 16 ساله بود که تصمیم گرفت به جبهه برود، آن زمان، برادر بزرگترش سرباز بود، به او گفتم: «در حال حاضر، برادرت در جبهه است بگذار او خدمتش تمام شود و بیاید بعد تو برو».

گفت: «برادرم در حال انجام وظیفه است و وجودش در جبهه، الزام دولت است من می‌خواهم داوطلبانه بروم، جنگ نیاز به همه ما دارد، امثال من در جبهه حضور دارند که شما در امنیت زندگی می‌کنید».

وقتی صحبت‌هایش را شنیدم راضی شدم و به‌جای همسرم که مخالف رفتنش بود، رضایت‌نامه‌اش را امضا کردم، یک ماه از رفتنش می‌گذشت و ما خبری از او نداشتیم، وقتی به خانه برگشت متوجه شدیم که برای آموزش نظامی در پادگانی مستقر بود.

مدتی پیش‌مان بود و دوباره قصد رفتن کرد اما این‌بار گفت که می‌خواهد به منطقه اعزام شود، وقتی می‌رفت انگار کسی در گوشم می‌گفت که او برگشتنی نیست، برای همین گریه کردم و از درگاه خدا خواستم اگر قرار است فرزندی از فرزندانم به شهادت برسد، آن یکی اسرافیل نباشد، چون همان‌طور که گفتم او همیشه و در همه حال پشتیبان و حامی من و خانواده بود.

مدت کمی از رفتنش نگذشته بود که به یقین رسیدم او حتماً به شهادت خواهد رسید، بنابراین تصمیم گرفتم هر چه زودتر برنج را درو کنم تا برای مراسمش آمادگی لازم را داشته باشم و بهترین ختم‌ها را برایش بگیرم اما یاد حرف‌هایش افتادم که می‌گفت شهید نیاز به مراسم و ختم‌های پرخرج ندارد.

فصل دروی برنج از راه رسید، خبر شهادتش را برای‌مان آوردند، اهالی محل برای مراسم تشییع جنازه و ختمش کمک مالی زیادی به ما کردند که من هم آن مبلغ را به‌عنوان قرض از آنها پذیرفتم و بعدها با دستمزد کارگری به آنها پس دادم.

خدا را شاکرم با آن بضاعتم و با همه مشکلاتم، توانستم فرزندی را به جامعه تحویل دهم که افتخارم باشد، از اسرافیل عزیزم و شهدای دیگر روستای‌مان مثل شهید طاهر رضایی، حسین بابازاده، اسماعیل رضایی، علی اصغرزاده و محمدطاهر دادبود می‌خواهم که شفاعت‌مان را در روز جزا بکنند.

به گزارش فارس، شهید اسرافیل عبدی فرزند اسحاق و نرگس در 10 تیر ماه 1345 در شهرستان قائم‌شهر دیده به جهان گشود و به‌عنوان نیروی پیاده سپاه مریوان در 24 مرداد ماه 1362 در بر اثر اصابت ترکش خمپاره به بدن در قلاویزان به شهادت رسید.

میثم میثم
۲۵ مرداد ۹۵ ، ۱۰:۱۴ موافقين ۰ مخالفين ۰ ۰ نظر